"گل دی.راجر" دزد دریایی قدرتمندی بود که صاحب ثروت و شهرت فراوانی بود. وقتی او دستگیر شد و در آستانه ی اعدام قرار داشت فاش کرد که گنج بزرگ او که "وان پیس" نام داشت جائی در "گرند لاین" مخفی شده است. 22 سال بعد از مرگ "راجر" پسری به نام "مونکی دی.لوفی" تصمیم گرفت تا یک دزد دریایی بشود و به دنبال گنج "راجر" برود تا پادشاه دزدان دریایی شود.
پس از نشت گاز مرگبار از کارخانه ای در بوپال، کارگران شجاع راه آهن جان خود را به خطر می اندازند تا دیگران را در مواجهه با یک فاجعه غیرقابل توصیف نجات دهند.
در آینده ای فرا آخرالزمانی ، انسان ها به همراه ربات های انسان نما در شهر زندگی می کنند. مجموعه ای از قتل های زنجیره ای زندگی کارآگاهی به نام مِیِر را درگیر کرده و...
"رِکی" دانش آموز دبیرستانی عاشق اسکیت سواری است و علاقه زیادی به مسابقات مرسوم به "S" که در معدن متروکه ای برگزار می شود دارد.تنش مبارزه و عطش برای برنده شدن بین این نوع افراد در حدی زیاد است که تشنه رقابت های متعدد می باشند...
زندگی روزمره آرنولد، دانش آموزی کلاس چهارمی در شهری بی نام شبیه به بروکلین نیویورک که به همراه مادربزرگ و پدربزرگش و همسایه ها و دوست های جورواجورش زندگی می کند...
پدر آکهمیتسو آکهگامی همیشه بهش می گفت “هیچکس نمی تونه تنهایی زندگی کنه”… اما اون مصممه که می تونه اینکارو بکنه. از این گذشته، پدرش مطمئناً از این حرفش نیت های خیلی خوبی نداشت ولی خب آکهمیتسو نمی خواست مثل اون خل و چل بشه. اما وقتی که با یه زن جوان برخورد می کنه، کلی افکار ناپاک تو ذهنش بالا و پایین میرن. در نهایت تصمیم می گیره اونکاری رو که باید، انجام بده، یعنی یه راهب بودایی بشه و راه های دنیوی رو کنار بزاره. ولی معبدی که تصمیم می گیره خودشو وقفش کنه… پر از زنه؟ اون زن جوان هم اونجا هست؟ توی این شرایط یه پسر باید چیکار کنه؟